دانلود ترجمه مقاله ارتباط بین ذهن آگاهی و رفاه در افراد مبتلا به بیماری ام اس

1. روش 2. نتایج 3. بحث و بررسی

پیشینه/هدف: افسردگی، اضطراب، خستگی، مشکلات خواب، شرایط معمول گزارش شده در افراد دچار تصلب چندگانه (MS)، می باشند، و اغلب باعث کاهش کیفیت زندگی (QOL) و بهزیستی می شود. اندیشناک بودن، یک سازه چند وجهی و پیچیده است که بیش از پیش بخاطر همبستگی آن با بهزیستی مورد پژوهش قرار گرفته است. علیرغم شواهد اولیه، داده های طولی در مورد تاثیر اندیشناک بودن بر QOL در بیماری MS، محدود باقی مانده اند. علاوه بر آن، اندیشناکی لانجریان، یکی از رویکردهای غالب در مورد اندیشناکی، هنوز در این زمینه مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف این مطالعه، بررسی روابط طولی بین شکل های اندیشناکی (لانجرین و تفکری) و QOL، اضطراب، افسردگی، خستگی و خواب می باشد. روش: در یک کارآزمایی کنترل شده تصادفی بزرگتر یک مداخله کاهش استرس مبتنی بر اندیشناکی آنلاین، یک همگروه متشکل از 156 نفر دچار MS به همکاری گرفته شدند و از نظر هر دو سازه اندیشناکی، QOL، اضطراب، افسردگی، خستگی و مسائل خواب، مورد ارزیابی قرار گرفتند. ارزیابی ها بعد از 2 و بعد از 6 ماه دیگر تکرار شدند. نتایج: هر دو سازه اندیشناکی همبستگی زیادی با همه پیامدهای بررسی شده داشتند. اندیشناکی لانجرین و تفکری، QOL بیشتر، اضطراب کمتر، افسردگی، خستگی و خواب کمتر در گذشت زمان را پیش بینی کردند. نتیجه گیری: در هر دو رویکرد، اندیشناکی وضعیتی، یک عامل حمایت کننده در برابر افسردگی، اضطراب، خستگی و خواب در افراد دچار MS است. تصلب چندگانه (MS) یک بیماری تضعیف کننده مزمن در دستگاه عصب مرکزی است که کارکرد مغز و نخاع را شامل می شود و باعث می شود تا پاسخ های جسمی، حسی، شناختی و هیجانی از خفیف تا شدید، متغیر باشند (اونتاندا، تامسون، فاکس و کوهن، 2017). تغییرات نسبت زیاد علائم شناسی عمدتاً بوسیله مکان ضایعه ها در مغز یا نخاع، تعیین می شود. ضایعه های لب های پیشانی و آهیانه می توانند باعث بوجود آمدن مشکلات شناختی و هیجانی شوند؛ وجود پلاکت در مخ، ساقه مغز و نخاع می تواند محدودیت های کارکردی اندام انتهایی را تعیین کنند (رومریل، 2009). با اینکه عوامل مرتبط به بیماری (مانند تنزل عصب شناختی و معلولیت کارکردی) می توانند در میزان سازگاری فرد با MS سهیم باشند، اما پاسخ روانشناختی به ماهیت بسیار استرس زای این بیماری برای کیفیت زندگی (QOL) فرد مهم است. بخصوص اینکه، عقاید افراد در مورد عدم قطعیت بیماری و ناگهانی بودن درک شده در فعالیت های روزانه، عوامل مهمی در افسردگی، اضطراب و سازگاری به این بیماری می باشند (مولینز و همکاران، 2001).

Background/Objective: Depression, anxiety, fatigue, and sleep problems are typical conditions reported in people with multiple sclerosis (MS), often resulting in a reduction of their quality of life (QOL) and well-being. Mindfulness is a multifaceted and complex construct that has been increasingly explored for its correlated to well-being. Despite preliminary evidence, longitudinal data about the impact of mindfulness on QOL in MS remain limited. In addition, Langerian mindfulness, one of the prominent approaches to mindfulness, is yet unexplored in this field. The study aims to examine the longitudinal relationships between two forms of mindfulness (Langerian and contemplative) and QOL, anxiety, depression, fatigue, and sleep. Method: Within a larger randomized controlled trial of an online mindfulness-based stress reduction intervention, a cohort of 156 people with MS was recruited and assessed for both mindfulness constructs, QOL, anxiety, depression, fatigue, and sleep problems. Assessments were repeated after 2 and after another 6 months. Results: Both mindfulness constructs were highly correlated with all investigated outcomes. Both Langerian and contemplative mindfulness predicted higher QOL, lower anxiety, depression, fatigue, and sleep, over time. Conclusions: In both approaches dispositional mindfulness is a protective factor against depression, anxiety, fatigue, and sleep in people with MS. Multiple sclerosis (MS) is a chronic degenerative disease of the central nervous system that involves functionality of the brain and spinal cord, with physical, sensory, cognitive and emotional responses ranging from mild to severe (Ontaneda, Thompson, Fox, & Cohen, 2017). The relatively high variability in symptomatology is determined primarily by the location of the lesions in the brain and spinal cord. Lesions in the frontal and parietal lobes may result in cognitive and emotional problems; plaques in the cerebrum, brain stem and spinal cord may determine functional limitations of extremities (Rumrill, 2009). Although illness-related factors (such as neurological deterioration and functional disability) can contribute to how well the person with MS adjusts, the psychological response to the highly stressful nature of this disease is very important for the person's quality of life (QOL). In particular, the individual's beliefs regarding the uncertainty of the disease and the perceived intrusiveness on daily activities are important factors in depression, anxiety, and adjustment to the illness (Mullins et al., 2001).